سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 86/9/5 | 12:24 صبح | نویسنده : سید حسینعلی قدوسی
عشق 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

همان یک لحظه ی اول ،

که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

به روی یکدگر ، ویرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

که در همسایه ی صدها گرسنه ،

چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،

نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم ،

بر لب پیمانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

که می دیدم یکی عریان و لرزان ،

دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،

زمین و آسمان را ،

واژگون ، مستانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهرِ استغفارِ این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سُبحه ی صد دانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

برای خاطرِ تنها یکی مجنون صحراگردِ بی سامان ،

هزاران لیلی نازآفرین را کوبه کو ،

آواره و دیوانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

به گردِ شمعِ سوزانِ دلِ عشّاقِ سرگردان ،

سراپای وجودِ بی وفا معشوق را ،

پروانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

به عرشِ کبریایی ، با همه صبرِ خدایی ،

تا که می دیدم عزیزِ نابجایی ،

ناز بر یک نارواگردیده خواری می فروشد ،

گردشِ این چرخ را ،

وارونه بی صبرانه می کردم.

 عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

که می دیدم مشوّش عارف و عامی ،

ز برقِ فتنه ی این علمِ عالم سوزِ مردم کُش ،

به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدومِ هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

چرا من جای او باشم ،

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تابِ تماشایِ تمامِ زشتکاری هایِ این مخلوق را دارد!

وگرنه من به جای او چو بودم،

یک نفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد! عجب صبری خدا دارد!