برداشت مى بگذاشت هر چون و چرا را
در پاسخ هر پرسشى کز او روا بود
تنها جوابش جمله قالوابلى بود
گفتند عشق عاشق کش است او گفت عشق است
عاشق بوقت غم خوش است او گفت عشق است
گفتند این جامبلا گفتا بنوشم
گفتند جان خواهد بها گفتا فروشم
گفتند این تیغ است و جان گفتا شنیدم
عشق است دُرّى بس گران گفتا خریدم
گفتند بینى صد جفا گفتا چه بهتر
گردى ذبیحاً بالقفا گفتا چه خوشتر
گفتند تنها مىشوى گفتا غمى نیست
دریاى غمها مىشوى گفتا غمى نیست
گفتند مىگردى غریب او گفت به به
بى طفل و سقا و حبیب او گفت به به
گفتند پر خون مىشوى گفتا رضایم
از کعبه بیرون مىشوى گفتا رضایم
گفتند بى رحم است عدو گفتا چه باک است
گفتند تیغ است و گلو گفتا چه باک است
گفتند گردى سرجدا گفتا چه خوب است
بر نى تو را خواهد خدا گفتا چه خوب است
گفتند دارى راه دور او گفت غم نیست
جایت شود کنج تنور او گفت غم نیست گفتند آ
گفتند باشد پر عطش گفتا بدانم
پاى سه ساله پر ز خش گفتا بدانم
گفتند چوب است و لبت گفتا چه زیبا
گردد اسیرت زینبت گفتا چه زیبا
گفتند بگذر از پسر گفتا گذشتم
وز پاره قلب و جگر گفتا گذشتم
گفتند شش ماهه بده گفتا که دادم
هستیت الساعة بده گفتا که دادم
گفتند مرگت طالبى فرمود آرى
با شدت تشنه لبى فرمود آرى
گفتش مبین جان و جهان گفتا اطاعت
باید هم این سوزى هم آن گفتا اطاعت
گفتند پس آزادهاى؟ گفتاکه هستم
بر عشق حق دلدادهاى؟ گفتاکه هستم
گفتند تو پیغمبرى فرمود هرگز
گفتند آیا حیدرى فرمود هرگز
گفتند پس نامت بگو گفتا حسینم
گفتند اصحاب تو کو گفتا دو عینم
گفتند بر چه کشتهاى گفتا که بر اشک
گفتند گریان از چهاى گفتا به یک مشک
گفتش علمدار تو کیست او گفت عباس
سقا و سالار تو کیست او گفت عباس
گفتند غمخوار تو کیست او گفت زینب
بعد از تو سالار تو کیست او گفت زینب
گفتند فرزند کهاى گفتا پیمبر
گفتند از نسل که گفت زهرا و حیدر
گفتند خوش رخشیدهاى گفتا منم نور
غم را چه خوش بگزیدهاى فرمود منظور
گفتند دشوار است غم گفتا جمیل است
دشمن فراوان یار کم گفتا جمیل است
گفتند گو تا غم رود گفتا چه حاجت
تا هر کست فرمان برد گفتا چه حاجت
گفتند برگرد از رهت فرمود هیهات
هر کوى گردد درگهت فرمود هیهات
گفتند حاجاتت بگو گفتا هو الحق
ذکر مناجاتت بگو گفتا هو الحق
آخر ملائک باز ماندند از سوالات
او عشق را هم خسته کرد از این مناجات
.: Weblog Themes By Pichak :.